روزهاي پرمشقت يك ديكتاتور (4)


 

نويسنده: غلامرضا خاركوهي(1)




 

هلندي سرگردان!
 

مشكل مسكن براي اقامت شاه، معضل اصلي بود كه چون استخواني گلوگير مدام او را در ايام تبعيد متاثر و متضرر مي كرد چرا كه حتي دوستان و متحدان سابقش هم حاضر به دعوت او نبودند و آنها هم كه با فشار و اصرار آمريکا و پرداخت رشوه، تمايل نشان مي دادند، اندك مدتي بعد او را اخراج مي كردند و اين مشكلي بود مضاعف بر ساير مشكلاتش ؛ مشكلاتي چون خلعيت از پادشاهي مهمترين كشور خاورميانه و تنها كشور شيعه جهان و نيز شكست در توطئه اسلام زدايي و مهار انقلاب اسلامي، به اضافه بيماري سرطان جسمي و روحي كه هر روز بيش از پيش او را به مرگ نزديك مي كرد. رابرت آرمائو مشاور آمريکايي شاه در ايام دربه دري مي گويد: «ايشان[شاه] از روزي كه كشور خود را ترك كرده با مشكلات و گرفتاري هاي زيادي در سرزمين هاي ناشناخته رو به رو شده است.»‌ (2)
در به دري شاه مخلوع تا بدان حد بود كه هنري كسينجر دوست صميمي شاه و وزير خارجه اسبق آمريکا و دشمن ديرينه انقلاب اسلامي، شاه را به هلندي سرگردان تشبيه كرد. ويليام شوكراس در اين باره مي گويد:
هنري كسينجر، دوست شاه حق داشت كه او را هلندي سرگردان بنامد، آخرين سفر او به حاشيه هاي تيره و تار جهان غرب، مجازاتي براي بدكاري هايش بود؛ او در طول اين سفر سرگرداني و بي هدفي با متانت رفتار كرد، ولي بسياري از دوستان سابقش ظهور او را شوم و بد يمن تلقي مي كردند. (3)
بدون شك عامل اصلي دربه دري و سرگرداني شاه و نيز عدم ارايه ويزاي اقامت دايم- حتي به طور موقت- به وي از سوي كشورهاي جهان، اقتدار انقلاب اسلامي ايران به رهبري يگانه دوران- حضرت امام خميني- بود كه هر روز خروشنده تر از قبل بر استكبار شرق و غرب خاصه شيطان بزرگ آمريکا خروشيد و لرزه بر اندام جهان خواران مي انداخت. شاه براي دولت هاي جهان حتي دول غربي ديگر مهره اي سوخته و تاريخ مصرف گذشته، شده بود و لذا آنها سعي مي كردند كه به فكر منافع آينده خود باشند و روابط خود را با دولت انقلابي ايران دچار مشكل نكنند.

شاه، بدبخت ترين مرد جهان
 

اين همه ذلت و خواري و سرگرداني درحالي بود كه شاه ده ها كاخ و ملك و ساختمان در بهترين و خوش آب و هواترين نقاط دنيا داشت؛ به علاوه ده ها ميليارد دلار ثروتي كه از غارت ميليون ها مسلمان ستم كشيده ايراني به چنگ آورده بود كه البته ميزان واقعي آن هرگز معلوم نشد. در عين حال رسانه هاي گروهي جهان نيز لحظه به لحظه سرنوشت خفت بار شاه و خانواده اش را منتشر يا مخابره مي كردند. مطبوعات و رسانه هاي جهان با تحقيرآميزترين كلمات و الفاظ و عبارات همچون: «شاه بدبخت ترين مرد جهان» و ... به توصيف وضع او مي پرداختند و گاهي هم اشاراتي به فجايع و جناياتش مي نمودند. به عنوان نمونه يكي از اين گزارش ها را كه از سوي خبرگزاري فرانسه منتشر شده با هم مي خوانيم:
پاريس- خبرگزاري فرانسه: يكي از ثروتمندترين افراد جهان در سه قاره دنيا كه بيش از پانزده قصر و ويلا - يكي زيباتر از ديگري- دارد امروز چون شكاري كه در چنگال شكارچيان افتاده باشد، در جست و جوي يك پناهگاه امن است و امان ندارد. اين مرد، محمدرضا پهلوي، شاه مخلوع ايران است كه دادگاه انقلاب اسلامي تهران اعدام او را جايز شمرده و ظاهراً افرادي در همه در تعقيبش خواهند بود تا حكم قاضي شرع را به اجرا بگذارند. شاه كه با خانواده اش در باهاما به «جزيره بهشت» پناهنده شده و در پشت ديواري از ماموران مسلح زندگاني ترسناكي را مي گذراند اينك دريافته است كه پول هميشه امنيت به بار نمي آورد.
حقيقت اين است كه دولت باهاما قصد دارد از شاه مخلوع كه بدبخت ترين مرد جهان به نظر مي رسد بخواهد كه آن كشور را ترك كند تا آرامش اين سرزمين بر هم نخورد. شاه مخلوع، هم اكنون بايد پشيمان باشد كه چرا منافع ملتش را به بهاي پر كردن جيب خود فدا كرد و پول هايي را كه با غارت مردم به دست آورد اينك نمي تواند حتي امنيت او را تامين كند و اين درس عبرت بزرگي است. بسياري از سلاطين در 30 سال اخير جاي خود را به رؤساي جمهوري دادند، ولي هيچكدام حتي فاروق، ملك ادريس، كنستانتين و ... اين چنين گرفتار نشدند كه جايي امن براي سكونت نداشته باشند. در واشنگتن هنوز هم مي گويند كه شاه و خانواده اش مي توانند به آمريکا بروند، اما پنهان مي كنند كه علاوه بر اينكه حضور آنها مشكلاتي در مناسبات بين واشنگتن و تهران به وجود مي آورد امنيت جاني او نيز مسائل و دشواري هايي به بار خواهد آورد.
بايد دانست كه شاه در طول سلطنت خود در حقيقت مجري سياست آمريکا در منطقه بود و انتظار چنين روزي را نداشت. بسياري از دولت ها خاطرنشان كرده اند كه حاضر به پذيرفتن شاه سابق نيستند. با اين حال شاه مخلوع ثروت هنگفتي در اختيار دارد، ولي با اين پول نمي تواند آرامش خود و حفظ جانش را تامين كند. ثروت شاه به دو تا 20 ميليارد دلار تخمين زده شده است؛ اين ثروت افسانه اي از حق و حساب هاي شركت هاي خارجي كه سال ها ايران را چاپيدند و پورسانتاژ معاملات نفتي و خريدهاي ايران و رشوه هاي كلان و نيز سرمايه گذاري هاي پر سود بنياد پهلوي در داخل و خارج و حتي از معاملات گوناگون و قاچاق، به دست‌ آمده است.
دولت اسلامي ايران خواستار استرداد اين پول هاست كه قسمت اعظم آن به بانك هاي آمريکا و سوئيس سپرده شده است، اما احتمال كمي وجود دارد كه دولت ايران به همه اين پول ها دسترسي پيدا كند. به موجب ليستي كه بسياري از كارشناسان در صحت آن ترديد ندارند، شاه مخلوع و خواهر دو قلويش اشرف - كه در ايران به فساد و تباهي شهرت دارد- در 27 بانك و شركت بيمه، 25 مؤسسه فلزكاري، 45 مؤسسه امور عمومي، ده شركت سازنده مواد ساختماني، 43 شركت توليد غني مواد غذايي و 26 مؤسسه بازرگاني ديگر شريك هستند. درباره اموال غيرمنقول شاه مخلوع نيز بايد گفت كه او يك ويلاي بزرگ در «من موريتز» (سوئيس)، يك ملك در «سوري» (انگليس)، يك قصر در فرانسه، سه خانه در زوريخ، يك جزيره در نزديكي «مژورك» (اسپانيا) و كاخ هاي ديگري در «ريودوژانيرو»، بوئنوس آيرس و ژنو، يك ويلا در آمريکا، يك قصر افسانه اي در آكاپولكو (مكزيك)، يك آسمان خراش در نيويورك و يك رشته ويلاهاي خانوادگي در سان فرانسيسكو و ... در اختيار دارد. اينها همه به خود شاه مخلوع تعلق دارد؛ اعضاي خانواده و دستياران نزديكش براي خود خانه ها و املاكي در نقاط مختلف جهان دارند و اينها را از سال هاي قبل براي روز مبادا خريداري كرده بودند، ولي اين را پيش بيني نمي كردند كه بدون امنيت نمي توانند از اين قصرها و پول ها استفاده كنند. آيا اين ثروت عظيم كه تنها با دارايي شاهزادگان عربستان صعودي و ميلياردرهاي خليج فارس قابل مقايسه است، به شاه امكان خواهد داد كه دوران تبعيد آرامي را بگذراند؟ بسياري از كشورهايي كه ممكن بود شاه مخلوع را بپذيرند به خوبي مي دانند كه در صورت پناه دادن به وي گرفتار صاعقه خشم آيت الله خميني و ايرانيان از جان گذشته خواهند شد. اگر شاه ثروتمند است، در عوض شيرهاي نفت ايران در دست امام خميني است. (4)

مكزيك، پناهگاهي جديد براي ديكتاتور بي وطن
 

حدود دو ماه و نيم از حضور شاه در باهاما مي گذشت و ديگر وقت آن بود كه او پناهگاه جديدي براي خود دست و پا كند. شاه مايل بود به انگلستان برود به ويژه آنكه در منطقه جنوب لندن هم ويلايي خريده بود. اسنادي كه سه دهه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي از آرشيو محرمان وزارت خارجه انگلستان خارج شد نشان مي دهد كه در آن ايام دولت وقت انگليس براي جلوگيري از هرگونه دردسر و اخلال در روابطش با نظام جديد ايران، ماموري به باهاما- محل اقامت موقت شاه- مي فرستد تا او را از اقدام براي رفتن به انگليس و اقامت در اين كشور منصرف نمايد. (5) البته شاه در خاطراتش اشاره اي به اين موضوع نمي كند و بي اعتنا از كنار آن مي گذرد. اما در مورد يكي ديگر از انتخاب هاي سختش در آن موقع، چنين از كنار آن مي گذرد. اما در مورد يكي ديگر از انتخاب هاي سختش در آن موقع، چنين مي نويسد:
در فهرست كشورهايي كه ترجيح مي دادم تبعيدم در آنجا سپري شود، مكزيك در صدر قرار داشت. كوشش هاي سختي به عمل آمد تا احتمالاً بتوانم از مكزيك به عنوان پناهگاه استفاده كنم. چند تن از دوستانم در ايالات متحده، مانند هنري كيسينجر و بعضي از مقامات دستگاه كارتر در اين كار كمك كردند تا سرانجام، دو روز پيش از انقضاي ويزاهايمان در باهاما، ما را به مكزيك دعوت كردند. آجودان هايم جلوتر به آنجا مي رفتند و در خيابان كوچكي در كوئرناواكا در فاصله يك ساعت و نيمي از مكزيكوسيتي، خانه اي پيدا كردند. در دهم ژوئن [20 خرداد 58] به مكزيك پرواز كرديم. (6)
در اين ايام اخبار مربوط به انقلاب اسلامي و جنايات شاه مورد توجه ويژه رسانه ها و تحليل گران سياسي جهان قرار داشت؛ به طوري كه غالباً مباحث شان توام با سرزنش و نقد و اقدامات رژيم پهلوي تفسير و منتشر مي شد. اين اخبار كه به گوش شاه و خانواده اش مي رسيد مثل خنجري كه در قلبشان فرو رود دردناك بود. چنانكه اشرف پهلوي مي گويد:
اگر آن طوري كه در روزنامه ها مي نوشتند برادرم چنان پادشاه قسي القلب و مستبدي بود، بي ترديد هشت رئيس جمهوري آمريکا نيز مي بايستي در كنار او بايستند و شريك گناهاني باشند كه به اصطلاح به او نسبت داده مي شد، زيرا كه هر هشت نفر ايشان به مدت چهار دهه از رژيم ايران پشتيباني كرده و رسماً سلطنت او را ستوده بودند. در اينجا آقاي نيكسون كه از سال 1332، يعني از زمان معاونت آيزنهاور- رئيس جمهور اسبق آمريکا- با شاه دوستي داشت به ديدنش آمد. (7)
از جمله مسائلي كه جاي يادآوري دارد فساد جنسي و روابط نامشروع شاه و فرح و همراهانش در اين دوره است كه نه تنها در ايران بلكه در ايام تبعيد و آوارگي نيز ادامه داشت. چنانكه به عنوان مشت نمونه خروار، احمدعلي مسعود انصاري مي گويد:
مسئله مهم ديگري كه هنگام اقامت شاه در مكزيك پيش آمد و فوق العاده موجب تكدر و افسردگي بيش از پيش شاه شد ماجراي روابط فرح و جوادي بود كه از پرده بيرون افتاد و به گوش شاه رسيد... يك روز الياسي پيشخدمت مخصوص و ماساژور او مي رود پيش شاه و به او مي گويد: اعلي حضرت اين درست است كه شهبانو دوست پسر داشته باشد. شاه هم طبق معمول سرخ مي شود و چيزي نمي گويد، اما جريان را با فرح در ميان مي گذارد و فرح هم الياسي را بيرون مي كند. آفتابي شدن اين جريان تاثيرش را بر روحيه شاه باقي گذاشت و مخصوصاً غرور او را در آن شرايط روحي ناشي از سقوط و غربت، بيش از پيش جريحه دار كرد و احتمالاً اين مسئله در تشديد بيماري او كه منجر به سفر به نيويورك شد، بي تاثير نبود. در مورد اين رابطه بايد اين را هم بگويم كه اطلاع شاه از جريان باعث قطع آن نگرديد و تا زمان مرگ شاه ادامه يافت... به طوري كه بعدها از شخص موثقي شنيدم در همان ايامي كه شاه فقيد در بيمارستان معادي قاهره بستري بود اين الفت همچنان ادامه داشت و شايد هم در آن ايام براي فرح يك پناهگاه روحي و تسكين خاطر بود. روابطي كه تا مدت ها پس از مرگ شاه فقيد هم ادامه مي يافت و اين امر بر بسياري گران مي آمد و از آن خشمگين بودند و آن را با معيارهاي اخلاقي و به ويژه اخلاقيات و معتقدات جامعه ايران محكوم مي دانستند. راستش را بخواهيد اين خلاف انتظار هم نبود، زيرا خود من هم از مدت ها قبل اساساً از جريان هاي خلاف اخلاقي كه شاهد بودم به شدت كلافه شده بودم و مخصوصاً در مكزيك كه خدمه شاه مي دانستند من از اين جريانات چقدر ناراحت هستم، هميشه پيش من گله و شكايت مي كردند كه در اينجا دوستان زن شهبانو دست به كارهايي مي زنند كه آبروي ما مي رود و من هم بالاخره يك روز طاقت نياوردم و ماجرا را با فرح در ميان گذاشتم و گفتم خانه شاه حرمت دارد و براي حفظ حريم اين خانه به دوستانتان بگوييد جلوي خود و كارهايشان را بگيرند؛ اما با كمال تعجب ايشان جواب دادند كه اينها اختيار پايين تنه خودشان را دارند و به كسي مربوط نيست! البته بايد اضافه كنم كه خود شاه هم تا زماني كه حالش به وخامت گراييد، هنوز همان روحيه زن بازي را حفظ كرده بود و معروف است كه در پاناما، «نوريه گا» ي معروف در مقام رئيس سازمان امنيت پاناما كه مسئول محافظت از جان شاه بود براي او خانم هم مي آورد. (8)

پي نوشت ها :
 

1)تاريخ نگار انقلاب در استان گلستان و فوق ليسانس مديريت آموزشي
2)هاميلتون جردن، بحران، ترجمه محمود مشرقي، تهران، 1359، ص68.
3)ويليام شوكراس، همان، ص543.
4)روزنامه اطلاعات، 1358/2/30، ص1.
5)روزنامه ايران، 1388/10/10، ص3.
6)محمدرضا پهلوي، همان، ص421.
7)اشرف پهلوي، همان، ص369.
8)احمدعلي مسعود انصاري، همان، ص127-125.
 

منبع:نشريه 15 خرداد شماره 22